هراس داشتن از... از فرمان کسی سرپیچی نکردن و نتوانستن. رعب داشتن از... ملاحظه کردن از...: ناظم مدد ز سلسلۀ آه جو که باز چرخ ار برد حساب ازین دودمان برد. ناظم تبریزی (از ارمغان آصفی)
هراس داشتن از... از فرمان کسی سرپیچی نکردن و نتوانستن. رعب داشتن از... ملاحظه کردن از...: ناظم مدد ز سلسلۀ آه جو که باز چرخ ار برد حساب ازین دودمان برد. ناظم تبریزی (از ارمغان آصفی)
شوراندن خواب کسی و نگذاشتن او تا که به خواب رود. (از آنندراج). به افسون کسی را خواب بند کردن تا همیشه بیدار باشد: ز بسکه بی تو نشینم دو چشم حیرت باز گمان برم که مگر بسته اند خواب مرا. حیاتی گیلانی (از آنندراج). با چنین خوابها که من هستم خواب خاقان نگر که چون بستم. نظامی
شوراندن خواب کسی و نگذاشتن او تا که به خواب رود. (از آنندراج). به افسون کسی را خواب بند کردن تا همیشه بیدار باشد: ز بسکه بی تو نشینم دو چشم حیرت باز گمان برم که مگر بسته اند خواب مرا. حیاتی گیلانی (از آنندراج). با چنین خوابها که من هستم خواب خاقان نگر که چون بستم. نظامی
نقاب بر رخ زدن: نقاب چینی و رومی به نیسان همی بندد صبا بر روی هامون. ناصرخسرو. زین هزاران شمع کآن آید پدید تا ببندد روی چرخ از شب نقاب. ناصرخسرو. تا بپوشد زمین ز سبزه لباس تا ببندد هوا ز ابر نقاب. مسعودسعد. شب عربی وار بود بسته نقابی بنفش از چه سبب چون عرب نیزه کشید آفتاب. خاقانی. وز حنای دست بخت اوست صبح زآن نقاب از ارغوان بست آسمان. خاقانی. زلف شب چون نقاب مشکین بست شه ز نقابی نقیبان رست. نظامی
نقاب بر رخ زدن: نقاب چینی و رومی به نیسان همی بندد صبا بر روی هامون. ناصرخسرو. زین هزاران شمع کآن آید پدید تا ببندد روی چرخ از شب نقاب. ناصرخسرو. تا بپوشد زمین ز سبزه لباس تا ببندد هوا ز ابر نقاب. مسعودسعد. شب عربی وار بود بسته نقابی بنفش از چه سبب چون عرب نیزه کشید آفتاب. خاقانی. وز حنای دست بخت اوست صبح زآن نقاب از ارغوان بست آسمان. خاقانی. زلف شب چون نقاب مشکین بست شه ز نقابی نقیبان رست. نظامی